فصلنامه مطالعات ایرانی پویه، شمارههای ۲۱ و ۲۲، پائیز و زمستان ۱۴۰۱
شاید طرح این پرسش بیمورد بهنظر برسد، زیرا که غالب انقلابها، تا آنجا که ما آنها را اجمالا میشناسیم، برای «آزادی» و با شعار آزادی و برابری آغاز و با اخگر آن برافروخته شدهاند. اگر آزادی و برابری را جانمایه دموکراسی بدانیم در این صورت چه بسا که دموکراسیخواهی را انگیزهی اصلی انقلابها و مضمون مرکزی آنها و نیز محصول مقدم هر انقلاب پیروزمند بدانیم. چنانکه جنبش کنونی ایران با شعار «زن، زندگی، آزادی» مفهوم دموکراسی را با غنیترین مضمون و معنای آن مراد خود قرار داده است. مقالهی پیش رو میخواهد تصویر رایج را به چالش بکشد و رابطه انقلاب با دموکراسی را از نزدیکتر موضوع بحث قرار دهد.
بیستوسوم اسفندماه ۱۳۵۷ / شاهرخ مسکوب
انقلاب فرانسه با قدیمی نامیدنِ نظامی که این انقلاب منقرضاش کرده بود، آن نظام را غسل تعمید داد. اما از این طریق بیش از آنکه نامی برای آن چیزی بگذارد که حذفش کرده بود، ویژگیای برای آن چیزی به دست داد که خود قرار بود بنا نهد. این ویژگی، چیزی نبود مگر [الزام] گسستی بنیادین با گذشته که اینک به تاریکنای بربریت پرتاب شده بودFuret, 1988:15) ).
انقلاب فرانسه/ فرانسوا فوره
از پس صد سال آنچ آید ازو/ پیر میبیند معین مو به مو
اندر آيينه چه بيند مرد عام/ كه نبيند پير اندر خشت خام
این مقاله، برگرفتهای است از گفتوگو با احسان هوشمند، جامعهشناس و ایران شناس که در فصلنامهی مطالعات ایرانی پویه تنظیم شده است.
کتاب کنشگران مرزی صفحه ۱۹
وقوع اصلاحات نزدیک به دو دهه پس از انقلاب به ابتکار جناحی از حکومت تنظیم و ساماندهی میشود. این ابتکار نوعی همراهی با بخش مهمی از جامعهای به حساب میآید که خواستش تغییر در در رویهی حاکمیتی است که پس از انقلاب شکل میگیرد. در عین حال، استقبال جامعه از اصلاحات نشان میدهد که جامعه برای «تغییر» خواهان انقلاب نیست. با وجود خواست اکثریت مردم برای پیشرفت اصلاحات، شاهد بودیم که «تغییر» اصلاحی در مرتبهی اجرا، در محدودههای ایدئولوژی حاکم قرار میگیرد و در نتیجه با اقتدارگرایی و تمامیتخواهی درمیآمیزد. این محدودهها نه تنها مانع دموکراسی میشود، بلکه خود اصلاحات را هم زمینگیر میکند…