با آغاز دورهی روشنگری، رهایی سوژه توجه بسیاری از فیلسوفان و نظریهپردازان اجتماعی و سیاسی را به خود جلب کرد. در انتهای سدهی بیستم میلادی که مدرنهای متاخر و پسامدرنها از طریق بازنگری در ریشههای فکری عصر روشنگری و پیامدهای عملی آن، رهایی را در فرایند پیچ و خمهای پروژهی مدرنیته با چالشهایی جدی مواجه دیدند. آیا طریقی به جز آن چه غرب پیمود وجود دارد تا انسان از سلطه و سرکوب رها شود؟
این نوشتار به بررسی و افشای اَشکال غیبتیافته «سلطه» در جامعه نسبت به زنان از خلال توجه به مفهوم سلطه در معنای مشروعیت در اندیشه شریعتی و بوردیو میپردازد و درصدد است سلطه را در مفهوم بوردیویی آن (مشروع نشان دادن) در دیدگاه شریعتی بررسی کند و موقعیت فرودست زنان را نه تنها به علت ظلم مستقیم مردان یا نابرابریهای قانونی و …، که به دلیل نقش مهم و مغفول ماندهی «همدستی زن» در «درونی کردن»،«سود»هایی که به عنوان «ارزش» در جامعه پذیری زنان نقش داشته است، روشن سازد. بی تردید، تمامی مباحثی که درباره سلطه صورت میگیرد نه برای به رسمیت شناختن آن، بل تلاشی است در جهت کنار زدن پرده از ریشه مشکلات درجهت نفی و آشکار کردن شرارتهای پنهانی آن در مشی «آگاهی بخشی– رهایی بخشی» متفکران این اندیشه (شریعتی و بوردیو).
پیر بوردیو بر آن بود که هدف تحقیقات اجتماعی، قادر ساختن مردمان برای درک بهتر عمل خودشان و فهم کنش دیگران است. لذا هدف انجام پژوهش به مثابه یک روند توانمندسازی ازطریق خود آگاهی است. چه، به گفتهی شریعتی: آگاه بودن نسبت به اسارت، خودش عاملی در جهت نجات است.
با در نظر داشتن مبحث مدرنیته و تسلط ارزشهای آن در جوامع مدرن که مسئله هویت را در این جوامع اهمیت میبخشد، در این نوشتار سخن از تولید و بازتولید هویتهایی است که بر اثر فشارهای ناشی از جامعه به زنان وارد میشود و به شکل برجستگی هویتهای ظاهری و همینطور رهایی زنان از هویتهای نادلخواه شکل مییابد.
بازنمایی هویتهایی که به مدد جراحیهای زیبایی در زنان در حال تولید، تغییر و گاه ترمیم است، بحث ارزشها و چگونگی تحرکها و جابهجاییهای اجتماعی را برهم میزند. باز تولید این هویتها و رهایی از هویتهای پیشساخته نادلخواه چنان در همه طبقات اجتماعی همرنگ و همسنگ است که گویی متعلق به طبقه خاصی نیست.
زمانی که فردگرایی به میدان میآید، ارائه هویتهای ظاهری و کلیت هویتها بر اساس ملاکهایی چون شبکه خانواده ،گروههای خویشاوندی و پایگاه تحصیلی رنگ میبازد چرا که ملاک هویت، ظاهری است و ابزار آن هم مهیاست. چه چیزی جذابتر و مهمتر از ویتریتنهای خوشرنگ و خوشفرم پزشکان قسم خوردهی زیبایی و همینطور توصیههای پزشکی ایشان برای رهایی زنان از هویتهای نادلخواه در جامعه.
در این دوران معادلهای استعاری فراوانی چون «مام میهن»، «سرزمین مادری»، «ایران خانم» برای اشاره به مفهوم وطن رواج داشت. واژگانی که به طور استعاری برای اهمیت وطن این دلیل را اقامه میکنند که برای حفظ زنی که به ما تعلق دارد، [وطن] باید جان داد. روایت نشریه توفیق از وطن زنی است که باید رها شود. این رهایی از از استبداد و استعمار و گاه از معضلات و مشکلات اقتصادی است.
آرمان و اندیشهی رهایی وجودی دیرین دارد و میتوان مدعی شد که یکی از مهمترین محرکهای تحول در مسیر تاریخ بشری است. هر کجا و هر هنگام که انسان از وضعیت سلطه و سرکوب آگاهی یافته است، آرمان و اندیشهی رهایی نیز آشکار شده است. گویی چیزی در درون انسان وجود دارد که باید رها شود؛ چیزی که باید با کنشی رهاییبخش همراه شود.کنش رهاییبخش، چیزی را آزاد میکند، که همچون یک هویت در حال شدن یا استعدادی در حال تحقق، موجودیت داشته است، اما نیروهای سلطهجو و سرکوبگر از تکامل و توسعهی آزاد آن جلوگیری میکنند. به این معنا میتوان گفت که رهایی بدون سرکوب معنا ندارد. از آنجا که میان وضعیت رهایی و نظم مستقر جامعه یک شکاف کامل وجود دارد، رهایی یک کنش رادیکال را میطلبد. البته این کنش لزوما خشونتبار نیست، بلکه مستلزم گام نهادن در سویهای کاملا متفاوت با وضع موجود جامعه است.
از جمله مباحثی که در سدهی بیستم میلادی با مفهوم رهایی پیوند خورد و گسترشی جهانی یافت رهایی جوامع مستعمره از طریق استقلال از حاکمیت استعماری، رهایی زنان از سلطهی مردان و رهایی کارگران از سرکوب استثمار بوده است. معمولا گفته میشود که سرکوب زنان جنبهای مضاعف دارد، چون زنان، علاوه بر تحمل فشارهای یک جامعهی مردانه، به لحاظ طبقاتی، و سیاسی نیز در معرض انواع سرکوبهایی قرار دارند که مردان نیز دچار آن هستند. در حال حاضر، بحث رهایی زنان از سرکوب مردان و سلطهی گفتمان مردانه از جمله مهمترین تلاش رهاییبخش مستمر و مدرن در جامعهی ایرانی است. از آنجا که این شماره از نشریه پویه به خانم پوران شریعت رضوی تقدیم شده است، دانشورانی که تهیهی این مقالات را به عهده گرفتند، بر روی موضوع رهایی زنان در ایران تمرکز بیشتری کردهاند.