نیم قرن اخیر به لحاظ وقوع انواعی از حوادث غیرمنتظره و بحرانها و اتفاقات شوکآور طبیعی و انسانی درتاریخ معاصر کمنظیر بود. ولی هیچیک از آن حوادث به اندازه بروز انفجاری بیماری ویروس کرونا غیرمنتظره، شوکآور و حیرتانگیز نبودند.
با شیوع بیماری ویروس کرونا این بحرانها به نقطه اوج خود نزدیک میشوند. مشاهده ضعف مدیریت امور سیاسی و اقتصادی جامعه و قابلیتهای ادعایی نهادهای عریض و طویل نظامهای سرمایهدارانه نولیبرال و همچنین اقتدارگرا، در شناخت و مهار بهموقع بحران، بر نگرانیها افزوده و در اذهان خونسردترین افراد نیز آشوب افکنده است. آیا امواج تغییرات دورانی دیر یا زود فرا میرسند و نظامات موجود را، در همه ابعاد سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و گفتمانیشان، دستخوش دگرگونی میکنند؟
*هنوز زندهام.
*دیگری اجتناب ناپذیر است.
*ویروس تاجدار دیگر مرا نمیترساند.
تا چندی پیش هیچ کدام از این سه گزاره بدیهی نبود. اصلا معلوم نبود زنده بمانم؛ دیگری جهنم بود و مطمئن بودم کرونا نفسم را خواهد برید. هنوز هم همین است: اصلا معلوم نیست زنده بمانم؛ دیگری میتواند جهنم باشد و کرونا هر لحظه ممکن است نفسم را ببراند. ماجرا به این سه گانه هم ختم نمیشود؛ تازه چهارمی هم در کار است: میتوانی بمیرانی. از مردن هم که نترسی از میراندن که باید وحشت کنی. و در این مثلث برمودای مرگ آور “من، دیگری و کرونا” نوشتن ناممکن بود. اول باید معلوم میشد «میمیرم یا میمیرانم»: یک هفته؟ دو هفته…حداکثر سه هفته. اول باید به یاد میآوردی آخرین نفر را چه موقع در آغوش گرفتهای و بر گونه چه گروه سنی بوسه زدی، دست چه کسی را فشردهای وای بسا مرگِ چه کسانی را تدارک دیدهای؟ همجواری، دیده بوسی، گپ و گفت، «عزیزم گفتن و جانم شنفتن»، تعیین «لحظه دیدار» و قس علیهذا همگی شده بودند خطر و ای بسا جرم و تو علاوه بر هراس از جانت باید همین سه هفته باقیمانده احتمالی را با احتمال مجرم بودن طی کنی و این وضعیت را نمیشد با نوشتن سر همش آورد. نوشتن برای کی؟ برای خود، برای دیگران؟ برای بعد؟ اگر آخرین خطوط باشد چه؟ درددل باشد؟ انذار بدهد…مویه کند؟ اما هنوز نه مردهام و نه موجب مرگ کسی شدهام و این کافی است برای نوشتن.
عنوان «فراسوی بحران در بحران» دو پیش فرض مهم را با خود حمل میکند، نخست این که ضرورت دارد که راههای خروج از بحران در خود بحران جستوجو شود و نه در نتایج و پیامدهای آن؛ دوم این که بحران امکانات این فرارفتن از «خود» و کوچ کردن از خود به فراسوی خود را «در خود» دارد.